گاهی این قدرمشکلات روی سرآدم خراب می شه که مادر دلش می خواست هرچی باشه ولی یه مادرنباشه.
این جمله ای بودکه توی یه فیلم شنیدم،حسابی ازاون فیلم متنفرشدم ،چون مادرشدن به این راحتی هاهم نیس که آدم ازاون خسته بشه.درسته که بعضی هامثل خودمن این مقام روبه ظاهرساده به دست اوردند،ولی درواقع فقط لطف خداوندمتعال بوده وبس.
بعدازدیدن این فیلم ساعاتی بعد بچه ی دوساله ام به قول معروف روی اون دنده ای افتاده بودکه آدم روحسابی کلافه می کردوبه هیچ صراطی مستقیم نبودوخیلی بد خلق شده بود،دریه لحظه همون جمله نازیباروناخوداگاه به زبون آوردم.
یک مرتبه به خودم اومدم که من که تحلیلی غیرازاین داشتم پس یه مرتبه چی شد.
پیش خودم گفتم ای کاش وقت باارزشم رو روی یه فیلمی که لااقل برای من یکی بدآموزی داشت نمی گذاشتم .فهمیدم چقدرذهن ادم حساسه که سریع بایه مطلبی که قبلاحتی قبول نداشتی عوض می شه وبرخلاف میل می شه.
پس آدم هاباید روی چیزی که می خونند یامی بینند یامی شنوند حساسیت فوق العاده ای داشته باشند چون حتماروشون اثر می گذاره.
حالاحسابش روبکنیدذهن بچه هاکه خالیه خالیه وما،بدون این که متوجه اون ها باشیم چه چیزهایی روجلوی اون هامطرح می کنیم وذهن پاک اون هاروچه بلایی به سرشون میاریم.
خیلی بیشترازاونی که فکرش رومیکنیم بایدمراقب امانتی هامون باشیم.
امیدوارم خدااین لطف روبه ماهاکه دغدغه ی خوب تربیت کردن فرزندهامون روداریم، بکنه وکمکمون کنه که ازاین مسئولیت بزرگ سربلندبیرون بیاییم.
سلام !یه سلام طولانی .یه سلامی به خاطر نبودن این مدت.توی این ایام هرکاری می کردم که بیام یه سری به وبلاگم بزنم ویه مطلب ولوکوتاه هم که شده به روزبشم نشد،چرا،خودم هم نمی دونم.فکرمی کنم بی خودی یعنی همین گرفتاریهای ایام نوروز.
بگذریم،امیدوارم که به شماخوش گذشته باشه،برای من که هم شیرین بودوهم تلخ. یعنی کاری به نوروزنداره همیشه دنیابه قول معروف رویه پاشنه نمی چرخه.روزگارهمیشه همین جوربوده.یه روزشیرین ویه روزهم تلخ.
مانوروز رو رفتیم شهرستان خودمون.ولی این هم شده برای مادردسر.چون هرکدوم ازخونواده های دوطرف توقع داشتند که سال تحویل پیش اونهاباشیم.خوب بالاخره اکثرا آدم شوهر موفق می شه .تلخی من هم ازهمین جاشروع شد.یه وقت فکرنکنیدبه خاطراین که خونه مامان وبابام نبودم،نه این طوریهاهم نیستم ولی دلم می خواست بعدازسال تحویل بریم اونجاودیدن کنیم ولی چشمتون روزبد نبینه که مطرح کردن این موضوع همان وروی دنده لج افتادن همسرگرام بنده هم همان.من روبردم خونمون ولی خودشون تادوروزپیداشون نشد.اصلاازاین که رفته بودیم شهرمون پشیمون شدم.ولی خوب بالاخره تموم شد..........
گاهی وقتهاروی این مسئله نوروزخیلی فکرمی کنم،بااصلش مخالف نیستم ولی یه سری رسم ورسوماتی روگذاشته اندکه بادین ماناسازگاری داره.درسته که صله ارحام کارثوابیه ولی نه به صورتی که ماانجام می دیم.این جورکه ماخونه این واون می ریم مهمون بازیه.تادیدوبازدید.چون امروزخونه این می رندوپذیرایی مفصل می شندفرداهمگی خونه اون یکی میرند.تازه چشم وهم چشمی هاهم که دیگه حرفش نگفتنیه.
بیایدماکه نسل جوون ترهستیم یه سری ازاین عادات غلط گدشته هاروتکرارنکنیم.بایدازیه جایی شروع کرد.هرکسی ازخودش شروع کنه.ماهاکه کمتراهل وقت تلف کردن هستیم بایدکمی به خودمون بیاییم وفکرچاره ای کنیم تادیگه فرزندانون بااین رسومات غلط دست به گریبان نشند. م.یگانه