سلام.بالاخره طلسم نوشتنم شکسته شد.چقدرسخته که آدم به چیزی عادت کرده باشه ونتونه انجام بده من هم همین طور بودم انگاری یه چیزی گم کرده بودم.
این تابستون برای ماخیلی سخت بود.آخه اولین تابستونیه که مااومدیم تهرون به خاطرکارهمسرم.این فامیل خداخوب کرده هاهم یه کم رحم نمی کنندهروقت که به شمال یامشهدمقدس عزم سفرمی کنندچون ازتهرون گذرمیکنندبایدحتمایه دوروزخونه مااستراحت کنندوبقیه راهشون روطی کنند.من ازمهمون خوشم میادولی مهمونی که اولابادعوت باشه نه این که هروقت مهمون بخواد،بیاد وتموم برنامه های ماروبه هم بزنه،هرکسی برای زندگیش برنامه ای داره البته هرکسی که توفکررشدباشه؛دوماًمهمون مثل نفس باشه بیادوزودبره نه اینکه به خاطرخوش گذرونی پدرصاحب خونه رودربیاره.
خلاصه چقدرخوبه آنچه اسلام گفته رو رعایت کنیم که چه آداب قشنگی داره مهمونی رفتن ...