خانه،به ماهیت خدایی خود،جسم دیگرشماست،بزرگتروحجیم ترکه به گرمای مهربان آفتاب رشدمی کندودرسکون وآرام شب بخسبدوخواب ببیند.
آی اگرتوان آن داشتم که خانه هاتان دردست هایم بیانبازم وبسان بذری دردشت هاوجنگل هابیافشانم.............
بامن بگویید،که درحصارمحرم این خانه هاچه پنهان کنید؟درورای سخت این درهای بسته،گوهر کدامین رازبه جان پاس می دارید؟خلسه ی آرامشی آیا که درکورسوی روشنای خویش،به ارتفاع قله های بلنداندیشه صعودکنند؟
یامعنای دل انگیززیبایی،که دل راازنمای خوش اجسام سنگی وچوبین تافراسوی کوه مقدس عروج دهد؟
بامن بگوییدآیامحتوای خانه این است؟
یاکه تنهارخوت رفاه وراحت است وباری،هوس وآزمندی آسایش،که به نیرنگ وحیله ازراه دررسد،گوئیابه هیئت میهمانی،پس آنگاه میزبان شود،وازآن پس خداوندگارخانه؟.......
اماشمافرزندان بی کرانه های آسمانیدوبی قراروپرشورودرالتهاب وحتی بدان هنگام که اندکی تن به راحت دهید،به زنجیراسارت درنیاییدورام وآرام نشوید.
خانه هاتان مباد لنگرهای سکون،دکل های بادمحوربادبان.
ونه مرهمی برزخمی،که مهربانی پلکی نگهبان چشم.
نه،شمابال های ستبرخودراتانکنیدتاکه ازچارچوب دری درون شوید،وسرهای افراشته تان فرودنیاوریدکه به طاق خانه اسیب نبیندوبیم آن نداریدکه دیوارهاازتوان گرم نفس هاتان شکاف بردارندوفروریزند.
زنهار!حقیقت این است:ان دل پذیرکه دراندرون شمابی قراراست وبی لجام،درعمارت شگفت آسمان منزل کند؛آنجاکه دروازه اش لطافت مه آاود سپیده باشدودریچه ها ش سکوت ونجوای شب. اثری از:جبران خلیل حبران
روانشناس بزرگی می گوید:هرکجاراکه به دنبال آرامش گشتم،ان رادرهیچ کجانیافتم مگردرخانه.
پس بیایید بیش از پیش قدرخانه وآرامش درون آن راداشته باشیم.