امروز روی سخنم باپسرهایی ست که به خاستگاری می رندو.......
بگذارید تایه قضیه ای روبراتون تعریف کنم تابهتربتونم مطلبم روبیان کنم.
چندوقت پیش برای یکی ازنزدیکانم یه خاستگاربه ظاهرمذهبی اومد.دخترخانم هم انصافادخترباکمالاتی بود.خیلی نجیب،باوقار،
خانواده خوب .....خلاصه هرچی که یه دخترخوب بایدداشته باشه.چندباراومدندورفتندوخلاصه سرتون رودردنیارم خیلی مزاحم شدند.دیگه همه کار روتموم شده می دونستند.تااینکه آقادامادمذهبی ما(البته به نظرمن باادعای مذهبی) تصمیم گرفتندکه استخاره کننداینم بعدازاینهمه معطل کردن خانواده دختر.چون وسط کارشوهرخواهردامادفوت کردوپروژه به تعویق افتاد توی این فاصله هم مدام میومدبه واسطه می گفت:توروخداصبرکنیدبعدازچهلم شوهرخواهرم.بعدازتقریبادوماه دوباره اومدندوتااینکه دامادیادش
افتادکه استخاره نکرده ازقضااستخارش هم بدمیادوباکمال پررویی جواب منفی خودش رواعلام میکنه.بدون درنظرگرفتن احساسات یه دختر20ساله.
حالاقضاوت باشما؟بایدبه این جورپسرهای ناجوانمردچی گفت؟بایدچی کارشون کرد؟چرابااحساسات دخترهااین جوری بازی می کنند؟چرابرای یه لحظه خودشون روجای اون دخترنمی گذارند؟چرابانشون دادن چهره مذهبی خودهرکارغیرمذهبی رومرتکب می شند؟
من فقط این قضیه رونمیگم بازم ازاین جورناجوانمردی هابوده ودیده بودم وفکرمیکنم که بازم ببینم.می دونید چراچون جوون ماهیچ تحلیل درست وحسابی ازازدواج نداره!!!!!!!!!!!!!!